شهید ملا محمد عظیمی فرزند رسول و فاطمه
به سال 1315 هجری شمسی در روستای بنوخلف از توابع سردشت در یک خانواده
مذهبی و فقیر دیده به جهان گشود. شهید در سن شش سالگی شروع به یادگیری قرآن
مجید در حجره ها (مساجد) نمود و بعد از آن کتابهای گلستان و احمدی را به
اتمام رسانیدند. سپس جهت ادامه تحصیل راهی روستاهای اطراف شد. شهید نزد
استادانی چون ملا صالح نجیبی، ملا محمد مرگی، ملا موسی، استاد ملا ابراهیم و
حاج ملا حسین درس خوانده است و از آنان کسب فیض نموده. در روستای گناوه
اجازه نامه گرفتند و به امامت و پیشنمازی و تدریس طلاب می پرداختند و شب و
روز در راه ترویج دین مبین اسلام و فرهنگ ناب محمدی گام برمی داشتند. غیر
از تدریس به کار کشاورزی نیز همراه برادر و پدرش مشغول بود.
شهید به امام و انقلاب علاقه بسیار داشت و
این توفیق را پیدا کرد که در قید حیات دو مرتبه به دیدار امام(ره) شرفیاب
شود و کسب فیض نماید.
شهید قبل از انقلاب اسلامی پیوسته از
وضعیت موجود ستمشاهی نگران بود و مخفیانه با تبلیغات و سخنان خویش مردم را
از ستم و جور آن ملحد به مبارزه و شورش تشویق می نمود. همچنان که چندین بار
توسط ساواک از روستای محل زندگی او را به سردشت آورده و بازداشت نمود.
زمانی که در انقلاب امام جمعه و جماعت بود خطبه هایش را مطابق با مسایل
روزمره بود و به هرگونه ظلم و تبعیض و نابرابری مخالفت می کرد و به جز حق و
حقیقت و آنچه را که اسلام به آن دستور می دهد بر زبان نیاورده است و همیشه
اظهار می داشت که من یک روحانی هستم و وظیغه دارم آنچه را که خدا و رسولش
بدان امر نموده اند به مسلمانان بگویم و اگر در این راه هم کشته شوم برایم
افتخار است و اگر نصیب نشد وظیفه خود را انجام داده ام و فردا در قیامت
جوابگو خواهم بود. شهید در پایه گذاری مرکز بزرگ اسلامی در شهرستان نقش
اساسی داشت و خود شخصاً آن را در شهر بنا و پایه ریزی کرد و دیگر روحانیون و
طلاب را به حضور در آن مرکز تشویق می نمود.
در حالی که بعد از نماز جماعت مغرب به طرف
خانه برمی گشت با زبان روزه قبل از اینکه در منزل را باز نماید و داخل
خانه اش شود، توسط عوامل ضدانقلاب و کادر کومله، ناجوانمردانه و مظلومانه
ترور کردند و بدین ترتیب ندای حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نایل آمد و به
سوی ملکوت اعلا پر گشود. پیکر پاک شهید فردای آن روز در میان انبوه جمعیت
ماتم زده و عزادار و مسلمان سردشت در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.